تولد 2 سالگی نگار گنجینهء احساس مامان وبابا
سلام نگار جونی جون جون جونی عزیز دلم قربونت برم دردت به جونم آروم جونم خورشید زمستونیم نفسم عمرم امروز مامان میخواد از ماجرای شب تولدت برات بنویسه ای جان نگار من وشما نگاری روز قبل از تولد خونمون رو یه گردگیری حسابی کردیم وکمی هم تزیین کاری کردیم آخه مریم جون خونه ممی اینا بود وفقط شما دخترک ناز وکوچولو با من بودی بابایی هم یه کیک برات سفارش داد وبعد از ظهر هم من وشما وبابایی رفتیم تا برای شب جشنت لباس بخریم ولی از بد شانسی ما بارون امون نداد هی بارید...
نویسنده :
زیــنب (مامان)
12:40